کارآگاه افسانه ای، مایک همر، بعد از مرگ منشی اش، ولدا، به مدت هفت سال دچار اندوه و افسردگی شده و به خوردن الکل روی می آورد. دوست/دشمن قدیمی اش، ستوان پت چمبرز، او را به زندگی عادی باز می گرداند و...
مارلا و متیو کتبرت قصد داشتند یک پسر را به فرزندی قبول کنند، اما در عوض با آن شرلی، دختری یتیم و پرحرف آشنا می شوند. آن شرلی، که قلبی سرشار از رویاها و آرزوها دارد، به شدت مشتاق داشتن یک خانواده است. حضور آن شرلی در زندگی مارلا و متیو، زندگی آنها را به طور کامل تغییر می دهد.