در طول بیست و چهار ساعت گرمای طاقتفرسای تابستان، زندگی افراد مختلف در آپارتمانی در محلهی هلز کچن نیویورک که نمونهای از تنوع فرهنگی آمریکا است، به هم پیوند میخورد.
کاپیتان سابق برای انتقام از دزد کشتی، همسر و دخترش، به خدمه کشتی او میپیوندد و با کمک یک ملوان عاشقپیشه، خدمه به اجبار گرفته شده را علیه ناخدای ظالم متحد میکند.
مهمترین خانواده در هیکوری ویل،"هیکوریها" یعنی کلانتر "جیم" و دو پسرش "لئو" و "اولین" هستند.کوچکترین پسر او "هارولد" به اندازه کافی قوی نیست که بتواند با بردارانش رقابت کند به همین دلیل از عقل خود برای بدست آوردن احترام پدر و عشق "مری" استفاده می کند...
پدر "آلفرد" می خواهد از او مردی بزرگ بسازد به همین دلیل او را به سفرهای شکار و ماهیگری می فرستد.او هیچ شکاری بدست نمی آورد اما عاشق یک دختر کوهستانی می شود.وقتی پدر و برادران دختر به او می خندند،متوجه می شوند که او "آلفرد" قهرمان مسابقات مشتزنی است و...