یک شاعر چهل ساله در حالی که به تخت بیمارستان دستبند زده شده از خواب بیدار میشود. او که به قتل مادرش متهم شده، ادعا میکند که این کار از روی عشق بوده است: نقشهای برای کمک به مرگ مادرش و پایان دادن به زندگی خودش به طور همزمان.
ورود خانواده تاجری به نام لورنزو دزا به شهر، زندگی فلورنتینو آریزای جوان را به هم می ریزد. او که پس از مرگ پدرش با مادر پیر خود زندگی می کند و شغلی در تلگراف خانه شهر دارد، عاشق فرمینا دختر دزای تاجر می شود.اما مخالفت دزا باعث می شود تا فرمینا به دهکده و فلورنتینوی جوان نیز با کمک عموی ثروتمندش برای فراموش کردن این عشق به مکانی دور افتاده فرستاده شوند. پس از گذشت مدتی طولانی با جنگ و شیوع وبا، فرمینا به دنبال یک بیماری با دکتر اوربینو آشنا شده و با اصرار پدر با وی ازدواج می کند. فلورنتینو نیز که تصادفاً ... را کشف کرده و قصد داشته تا بکارت خود را برای محبوب حفظ کند، به خود می قبولاند که باید به خاطر عشق اش به فرمینا انتظاری طولانی را تحمل کند. انتظاری که نیم قرن طول خواهد کشید....
کسی می خواهد باربارا هیدالگو مدیر عامل شرکت را بکشد. آیا او می تواند مقصر را بیابد زیرا خانواده اش بی رحمانه برای کنترل امپراتوری تجاری کلمبیا برنامه ریزی می کنند؟