گروهی از فیلمسازان برای ساخت کلیپی موسیقیایی به یک کارخانه متروکه در منطقهای کوهستانی پناه میبرند. اما پس از وقوع بهمن و محبوس شدن در آن مکان، با خانوادهای خونآشام روبرو میشوند که به آنها حمله کرده و بسیاری از آنها را میکشد.
"ملکه شب" دخترش "پامینا" را به "تامینو" پیشنهاد می دهد، اما او باید دختر را از پدرش و "کشیش ساراسترو" پس بگیرد.او یک فلوت جادوئی به "تایمنو" و زنگوله های جادویی به "پاپجنو" که در جستجوی یک همسر است می دهد.آن دو پا در سفر عشق و دانش می گذراند...