دنیس صبح جمعه به سرکارش میرود و بعد از ده دقیقه اخراج میشود و تمام دنیایش تغییر میکند. دنیس به عنوان یک مرد که در زندگی دچار بحران شده، یک سگ ولگرد در خیابان نگاه او را تغییر میدهد...
اولاف «گان» گانندرسون، یک دانشآموز سربلند، خودش را در کمد میبندد تا با والدینش از تعطیلات جان سالم به در ببرد. اما زمانی که دوستa ناتان بدون اطلاع قبلی ظاهر می شود، گان باید برای مخفی نگه داشتن این رابطه دست و پا بزند...