Georgie Banks

زن جوانی که به خاطر جنایتی که مرتکب شده بود و از شرش خلاص شد، توسط یک سادیستی دستگیر می شود...

لکسی ، پس از زنده ماندن از حمله کوسه که در آن پدر و خواهرش جان باختند، زندگیش به یک کابوس زنده تبدیل می شود...

الوئیز، زن جوانی با علاقه به طراحی مد، به طرز مرموزی خود را در زمان و مکان متفاوتی، یعنی سال ۱۹۶۶ در لندن و در بدن خواننده ای به نام سندی، می‌بیند. او در بدن سندی، وارد یک رابطه عاشقانه می‌شود. اما با گذر زمان متوجه می‌شود که زرق و برق دهه ۶۰ لندن آنطور که به نظر می‌رسد نیست…

جسی و دوستانش به اعماق زمین می روند تا بفهمند چه اتفاقی برای پدرش افتاده است که ادعا کرده بود یک هیولا در غارها دوستانش را کشته ...

مرد جوانی عاشق زنی فریبنده، خشن و جوان می شود که در ساحل با او آشنا شده . هر چه بیشتر عاشق او می شود ، بیشتر متوجه خطرات عاشق شدن با او می شود...

پس از خجالت کشیدن "فی" از دختران مدرسه، او توسط جادو یک شیطان را احضار می کند تا از همه کسانی که او را اذیت کرده اند، انتقام بگیرد ...