آنا و پابلو پس از فقدان پسرشان، به منظور اداره یک مهمانخانه به مناطق کوهستانی نقل مکان میکنند. دوستان آنها از شهر به ایشان میپیوندند، اما پدیدار شدن شفقهای شمالی غیرمعمول، فرصتی دور از انتظار برای ورود به نسخههای متفاوتی از زندگیشان را مهیا میسازد.
آلما پس از از دست دادن حافظه خود در یک تصادف عجیب و غریب که منجر به کشته شدن بیشتر همکلاسی هایش می شود، سعی می کند آنچه را که در آن روز اتفاق افتاده است به یاد آورده و هویت خود را باز یابد.