بازرس آب، برای بازرسی به ساختمانی متروک در مکانی دورافتاده وارد میشود، اما ناگهان متوجه میشود که در آنجا گرفتار شده و با هزارتویی پیچیده و عجیب از موانعِ طاقتفرسا روبهرو میشود.
مارکوس، هنگامی که همسرش را در صانحه ی دلخراش قطار از دست می دهد مجبور است به خانه دختر نوجوان خود، ماتیلد برود. این یک تصادف به نظر می رسید تا اینکه یک ریاضی دان که هم سفر او در قطار بود به همراه دو همکارش حاضر می شوند.