وقتی یک نوجوان خود ویرانگر از مدرسه تعلیق میشود و به عنوان تنبیه باید از مادربزرگ بداخلاقش مراقبت کند، زمان دیوانهواری که با هم میگذرانند زندگی او را تغییر میدهد...
بابا نوئل از مادیگرایی کریسمس خسته شده و برای تعطیلات تابستانی به نیوزیلند فرار میکند. دو تا بچهی کیوی هویت او را فاش میکنند و باید راهی پیدا کنند تا قبل از کریسمس او را به قطب شمال برگردانند.
سوفی اونیل به مناطق دورافتاده شرق تگزاس نقل مکان میکند و تحت تاثیر جذابیتهای اجتماعی مارگو قرار میگیرد. به زودی، زندگی او با وسواس، اغواگری و قتل درگیر میشود.