شفق (فرهاد قائمیان) یکی از اعضای گروه سیاسی که اوائل انقلاب از ایران خارج شده، پس از سالها تصمیم میگیرد برای دیدن دخترش ارغوان (خزر معصومی) که دانشجوی دانشکده جنگلداری است مخفیانه به ایران بازگردد. یکی از مأمورین امنیتی به نام هوشنگ (حمید فرخ نژاد) به عنوان دانشجو وارد دانشکده میشود و از امکانات مدرن امنیتی استفاده میکند تا با کنترل ارغوان، شفق را به دام اندازد. در این میان بین او و ارغوان رابطهای عاطفی بوجود میآید…
مهندس دومان قائمی سردار دوران جنگ تحمیلی که اکنون به عنوان مدیر یک شرکت ساختمانی فعالیت می کند، به طور ناخودآگاه خاطراتی توهم گونه از جنگ را به یاد می آورد که باعث می شود آرمان ها و ارزش های آن دوران بار دیگر پیش چشم او زنده شود؛ ارزش هایی که با شرایط امروز جامعه و موقعیت شغلی وی در تضاد قرار گرفته اند…
محافظی بنام حیدر که از جان یکی از شخصیتهای مهم نظام محافظت میکند، بر اساس حوادثی متوجه میشود که او بیش از آن که به فکر نظام باشد به فکر منافع شخصی است! او دچار شک و تردید میشود و همین امر باعث میشود که محافظت از آن فرد را کنار بگذارد اما بخاطر خدمات خوبش او را به محافظت از فرد دیگری میگمارند که یکی از فعالان هستهای کشور است…
در کانون اصلاح و تربیت “شهر زیبا” نوجوانان زندانی با خواست “اعلا” جمع میشوند تا هجدهمین سالروز تولد “اکبر” را جشن بگیرند. اکبر متهم است دو سال پیش دختری را کشته و حالا زمان قصاص اوست…