داستان از این قرار است که دو روباه در حال آماده شدن برای تجربهٔ اولین بارِ پدر و مادر شدن هستند. این اتفاق در زمانی رخ میدهد که گرمایش جهانی، قواعد زندگی را برای همهٔ موجودات زنده دگرگون کرده است.
کلمنس و رو، گربهاش، برای تعطیلات از پاریس به حومه شهر میروند. رو در حومه شهر از دیدن حیوانات و طبیعت لذت میبرد. او با کالین، گربه سفیدی که در جنگل زندگی میکند، دوست میشود.
داستان یک دختر روسی به نام "ایرینا" که در ژنو زندگی می کند، جایی که او در سن هفت سالگی به همراه مادرش، مارینا، به آنجا مهاجرت کرد. یکی از دوستان قدیمی مارینا به ایرا پیشنهاد می کند که به عنوان مترجم برای ایوان تاشکوف که در زندان است کار کند...