در اوج جنگ سرد، یک سرباز دردسرساز با یک خلبان جنگنده جسور و رفیق زن خود در میان محیط های خطرناک پایگاه هوایی اتحاد جماهیر شوروی یک مثلث عشقی ممنوعه را شکل می دهد...
کارین و مارتین زوجی هستند که در رابطهای آرام و بدون مشکل زندگی میکنند. زندگی آنها ساده و تکراری است، اما همین تکرارها باعث میشود که آنها به دنبال ماجراجویی جدیدی باشند.
هاف، سارق بانک، پس از انفجار قایق دزدیاش در استونی سرگردان میشود. او با وجود تلاش برای زندگی جدید در استونی، به دلیل دلتنگی برای خانوادهاش، راهی بازگشت به سوئد میشود. بازگشت او به دلیل فقدان باور خانواده به زنده بودنش و همچنین چالشهای ناشی از گذشتهی او، دشوار خواهد بود.