داستان دربارهٔ پدری تازه جدا شده است که با کمک پسر نوجوانش، دوباره قرار گذاشتن را یاد میگیرد. پسر نوجوان هم در این میان، در تلاش است تا قلب دختری را به دست آورد.
جیمز رابرتسون یک نقاشی خریداری می کند که در آن چندین جادوگر در حال سوزانده شدن در آتش، به تصویر کشیده شده اند. یکی از این جادوگران شباهت ظاهری عجیب و غریبی به همسر جیمز، کریس، دارد. چندی بعد کریس ویژگی های شخصیتی جادوگری که در نقاشی به او شباهت داشت را پیدا می کند و با دو جادوگر دیگری که در جسم دو فرد دیگر حلول کرده اند همراه می شود. آن ها قصد دارند جیمز را به قتل برسانند؛ چرا که جیمز از نوادگان مردیست که مسئول سوزاندن این جادوگران بود...