به دنیای «باور» (و در عین حال «دروغ») خوش آمدید. آکه که برای پرداخت هزینههای درمان پدر به شدت بیمارش به پول احتیاج دارد، طلسم مقدسی را که از پدرش به ارث برده، نزد کارشناس برجسته، سنگ پارادایس، میبرد تا ارزش آن را تعیین کند...
پوئک، پسری که در زاغهها زندگی میکرد، ناگزیر بود شرایط دشوار خود را تاب آورد، زیرا گمان میکرد هرگز نمیتواند همسنگ دیگران باشد. او برای بقا در اجتماع، ناگزیر از سکوت و پذیرش آزار و اذیت دیگران بود.
با وقوع حملهای وحشیانه و مجروح شدن شدید یکی از دانشآموزان کانوکارچوا، بنگ، سرکرده دانشآموزان این مدرسه، مصمم به انتقامگیری از دانشآموزان بورانابوند میشود.