جانت یک دانش آموز جوان در یک مدرسه خصوصی است. شبهای او با رویاهای وحشتناکی که مادرش را میبیند که در واقع در یک دیوانخانه محبوس شده است، او را تعقیب میکند. جانت که به دلیل کابوس های مداومش اخراج شده است، به خانه فرستاده می شود، جایی که کابوس ها ادامه دارد...
شائول، پادشاه اسرائیل، به شهرت و محبوبیت داوود که مدتها پیش جالوت را کشت و برای ارتش شائول پیروزی به ارمغان آورد، حسادت میکند. اکنون شائول، که توسط مشاور ادومی خود، دوآگ، تحریک شده است، تلاش میکند تا داوود را بکشد. پسر شائول و بهترین دوست داوود، یوناتان، توطئه میکند تا به داوود که تمایلی به جنگیدن علیه قوم خود، بنیاسرائیل، ندارد، کمک کند.