Biodun Stephen

دزد بی‌تجربه‌ای، غافل از حضور پسر بچه‌ی ۸ ساله‌ای در صندلی عقب خودرو، مرتکب اشتباهی بزرگ شد و آن را سرقت کرد.

عشق وقتی جرقه می زند که عادل، جوان، پر از اشتیاق و دنبال رویاهایش، با آدینا، زنی متمرکز و مستقل، ملاقات می کند که در یک کمپ آموزشی فارغ التحصیلان زندگی خود را تامین می کند...

دو دوست صمیمی به نام های اوچه و تویین، عاشق ساندی می شوند و یک مثلث عشقی پیش می آید...

یک بیوه که از مرگ همسرش عزاداری می کند، یک سال بعد متوجه می شود که همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست....

زمانی که پدر فرزندانش وارد زندگی آنها می شود و به طور کامل توجه آنها را به طرف خود جلب می کند ، یک مادر مجرد در حال مبارزه با بدترین کابوس خود روبرو می شود...

سه زن در یک مجتمع زندگی می کنند و اشکال مختلف تجاوز را از جانب مردان اطراف خود تجربه می کنند...

داستان پسری جوان را روایت می‌کند که در یک روستای دورافتاده رها شده و با یک بیماری لاعلاج دست و گریبان است. ورود ناگهانی افرادی ناشناس، بارقه‌ای از امید را در زندگی او پدید می‌آورد و این سوال را مطرح می‌کند که آیا هنوز برای تغییر سرنوشت او دیر نشده است.

وقتی بوما سعی می کند با گفتن اینکه به سرطان مبتلا شده است، عشق سابق خود را به دست آورد، دروغ ساده او به زودی از کنترل خارج می شود...

یک مرد جوان مسئولیت ناپذیر که با مادرش مشکلاتی را دارد. روزی از روزها از خواب بیدار می شود و در کمال تعجب، هیچکس نمی تواند او را بشناسد...