سازمانی به جوانان الجیبیتی که از سوی خانوادههایشان طرد شدهاند، پناه میدهد. این جوانان با وجود مشکلات فراوان، آرزوی پذیرفته شدن در جامعه و ساختن زندگیای مستقل دارند.
ایرین، دختر ۱۹ ساله یهودی و فرانسوی، در تابستان ۱۹۴۲ زندگی پر از شور و شوقی دارد. او با دوستانش خوش گذرانی میکند، عاشق مردی جوان شده است و آرزو دارد بازیگر شود. اما زمان او در حال تمام شدن است، زیرا جنگ جهانی دوم در حال پیشروی است و یهودیان در معرض خطر قرار دارند...
با پدری که از بیماری عصبی رنج می برد، زنی جوان با دختر هشت ساله خود زندگی می کند. در حالی که در تلاش برای تامین یک خانه سالمندان مناسب است، با دوستی که برخورد می کند و با او رابطه عاشقانه برقرار می کند...