کشیش محبوبی تلاش می کند تا به "گله" خود خدمت کند و کلیسای 100 ساله اش را نجات دهد. در فداکاری و میل خود برای انجام این کار، او از مرزهایی که نباید عبور کرد، عبور می کند.
سه نفر که عزیزانشان قربانی جنایت شدهاند، قرار است این شانس را پیدا کنند که در یک محیط خصوصی، زیر نظر «عدالت»، صدایی مرموز که نقش قاضی، هیئت منصفه و جلاد را بازی میکند، دوباره به این جنایت رسیدگی کنند...
"پال" هر کاری که می توانست انجام داد تا ذهنش را سالم نگه دارد، بنابراین تشخیص زوال عقل او در سن 58 سالگی آخرین چیزی بود که همه انتظارش را داشتند. همانطور که بیماری او پیشرفت می کند، خانواده او دور هم جمع می شوند تا تصمیم بگیرند که چه کاری انجام دهند...