یوهانا به عنوان روزنامه نگار در یک مجله زنانه کار می کند. اما رئیسش احمق است، حقوقش مسخره و شوهرش او را به خاطر یک زن جوانتر ترک کرده است. او با یک بحران بزرگ زندگی تصمیم گرفت یک داروی جدید را امتحان کند...
پانزده سال می تواند یک دوره نسبتاً طولانی باشد - در آن زمان اتفاقات زیادی در یک جامعه می افتد. کسانی هستند که عاشق می شوند، ازدواج می کنند، بچه دار می شوند، طلاق می گیرند..
آنجلیکا هولست، ستاره راک دهه 1980، سالهاست که در خارج از چارتها به سر میبرد. او که ناامید از بازگشت به جلد مجلات است، از هیچ چیز برای جلب توجه صرف نظر نمی کند، حتی مرگ خود را صحنه سازی می کند. با این حال، عواقب آن غیرقابل پیش بینی است...
داستان در انگلستان پس از جنگ جریان دارد ، زنی مرموز در آستانه شانزدهمین سالگرد تولد جک بردلی جوان (رولو ویکس) به خانه روستایی پرتی ها می رسد. شباهت قابل توجه او به یکی از اعضای خانواده زیبا که هشت سال پیش به طور غم انگیزی در یک تصادف جان باخت، خانواده را گیج و ناآرام می کند...
اولوف پس از مرگ مادرش به تنهایی در مزرعه ای زندگی می کند. او که قادر به خواندن و نوشتن نیست، به دوست کوچکترش اریک وابسته است. اولوف برای یک خانه دار تبلیغ می کند و الن از راه می رسد. در طول تابستان قلب اولوف و خواسته های اریک رشد می کند...
بازگشت فانی و زک به عمارت انگلاگارد پس از ارث بردن آن، همراه با ادعاهای متعدد افراد مختلف مبنی بر پدری فانی، فضایی پر از ابهام و سردرگمی ایجاد کرده است.
سربازان وظیفه با استفاده از منابع مازاد ارتش، به ارائه خدمات پولی به مردم محله میپردازند. این فعالیت به تدریج گستردهتر میشود، اما ترس از فاش شدن این راز برای کسانی که توانایی پرداخت ندارند، همواره وجود دارد.