بهار، پس از گذراندن دورههای آموزشی متنوع برای تحقق آرمانها و رؤیای راهاندازی کسبوکار شخصی، با کادیر، مردی متأهل و پدری دختردار، آشنا میشود. کادیر با بهرهگیری از مهارت بالای خود در متقاعد کردن دیگران و درگیر بودن با اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بهار را به زندگی مشترک با خود ترغیب میکند.
فیلیز یک تبلیغکننده است و به اردو میرود، جایی که دوران کودکیاش در آنجا سپری شده است تا یک ارائه درباره شکلات آماده کند. با این حال، حوادث مرموز در روستا کار را دشوار می کند. داستان جالبی با آمدن دوستان فیلیز شروع می شود...