کارلا در تعطیلات تابستانی کنار دریاچه با یوناس ملاقات کرد. او پس از اینکه نتوانست دست از فکر کردن به یوناس و بوسهشان بردارد، به او تلفن میکند و به بهانه یک تکلیف مدرسه در مورد کودکانی که در یتیمخانه زندگی میکنند، با او صحبت میکند؛ دقیقاً همان جایی که یوناس زندگی میکند.
یک زن، کارلا، از کاترین دعوت می کند تا تعطیلات را با او بگذراند، به این امید که آنها بهترین دوستان شوند. همانطور که معلوم است، هیچ چیز طبق برنامه پیش نمی رود، اگرچه کارلا با مردی به نام جوناس ملاقات می کند و برای اولین بار عاشق می شود...
کارلا ده ساله یک معمای کامل برای حل دارد و باید سریع آن را حل کند: او شدیداً می خواهد که تمام خانواده اش دور هم جمع شوند تا کریسمس را جشن بگیرند - اما این کار آسانی نیست، به خصوص وقتی والدین شما طلاق گرفته اند...