استادی مدعی است که ماشین زمان ساخته و در ازای همسفر شدن با او، دست دختر و تمام ثروتش را به هر داوطلبی پیشنهاد میدهد. کنت آکوش تیبور این پیشنهاد را قبول میکند.
یک نوازنده در یک گروه موسیقی دخترانه و یک آجرپز با یکدیگر متحد می شوند و هر دو سعی می کنند در بوداپست به موفقیت برسند و از طریق تغییر ثروت اقتصادی، پیشرفت های مردان بدخلق، و اوج و دلشکستگی های عشق از یکدیگر حمایت می کنند...