پسر 15 ساله ای که در ویرانور زندگی می کند، مورد اصابت صاعقه قرار می گیرد و به کما می رود. پس از بهبودی، او به تدریج متوجه می شود که دارای ابرقدرت رعد و برق و کنترل ذهن است...
تابال کارتی صاحب یک فروشگاه الکترونیک در شهر زادگاهش آیامپالایام است. یک مرد به نام ساتایکاران در رویای کارتی ظاهر میشود و نام کسی را میگوید که به زودی میمیرد. هر چه ساتایکاران بگوید واقعیت میشود. خواهر کارتی همیشه در پیشنهادات ازدواج با مشکل روبرو شده . سرانجام آنها برای او دامادی پیدا میکنند که او علاقهمند به ازدواج با اوست. اما این بار ساتایکاران در رویای کارتی می گوید که برادرزادهاش میمیرد، کارتی باید برادرزادهاش را نجات دهد. او بعداً متوجه میشود که ...