داستان انیمیشن در یک سیاره عجیب میگذرد. دو قهرمان به نامهای گوکو و وگاتا داریم که با جنگجویی به نام برولی مواجه میشوند. جنگجویی که شبیه هیچیک از قهرمانانی که پیش از این با آنها روبهرو شده بودند نیست و...
تو یه زندان تو ژاپن جوتارو کوجوی ۱۷ ساله زندگی می کنه: یه آدم وحشی، مبارز و خلافکار که یه نیروی غیر قابل کنترل تسخیرش کرده! سرتاسر دنیا نیروهای شیطانی در حال بیدار شدنن: “استند”ها، موجودات وحشتناک نامرئی که به حاملاشون قدرتهای بی نظیری می دن.جوجو برای نجات مادرش باید نیروی تاریک وجودش رو مهار کنه و به مصر سفر کنه تا خون آشام صد ساله ای که دنبال خون اعضا خونواده اشه رو شکست بده. ولی این راه رو به این آسونی نمی شه رفت؛ چون دشمنان زیادی قصد دارن در مقابلش ایستادگی کنن .
همه چیز در مورد دانشجوی کالج آمامیا یوهی متوسط است: نمرات، ظاهر و نگاه متعصب او به زندگی. پس چه اتفاقی می افتد که او یک روز با مارمولکی سخنگو از خواب بیدار می شود که به او اطلاع می دهد که یک چکش غول پیکر در فضای بیرونی وجود دارد که آماده است زمین را تکه تکه کند و از او در مبارزه با نیروهای شیطانی درخواست وفاداری می کند؟ وانمود کنید که هرگز اتفاق نیفتاده است! متأسفانه برای یوهی، کمی اجبار در قالب یک شاهزاده خانم فوق العاده، او را از بازگشت به زندگی معمولی خود باز می دارد. در ماجراجویی زندگی خود، یووهی به نیروهای پرنسس غیرقابل پیش بینی ملحق می شود و به دنبال خدمه ای متشکل از همراهان می گردد تا قبل از اینکه چکش بیسکویت سیاره را نابود کند، با یک جادوگر شیطان صفت و هموطنان وحشتناک قدرتمندش مبارزه کنند!
یک شمشیر جادویی که به عنوان یک سلاح حساس با خاطرات زندگی گذشته او، اما نه نام او، تناسخ یافته است، یک دختر جانور جوان را از زندگی برده ای نجات می دهد. فران، دختر گوش گربه ای، صاحب او می شود و فقط می خواهد قوی تر شود، در حالی که شمشیر می خواهد بداند چرا او اینجاست. با هم، سفر این دو عجیب و غریب تازه شروع شده است!
پس از نجات جهان، قوی ترین قهرمان لئو تبدیل به فردی شد که در دنیای صلح آمیز انسان ها تحت تعقیب نیست. او بیش از حد قوی بود. او که در تبعید به سر می برد، به دنبال شغلی در ارتش شیطان پادشاه می گردد، ارتشی که شکست داده بود و نیاز به بازسازی دارد. ارتش مشکلات زیادی داشت: کار زیاد، مشکلات مالی و غیره. لئو با استفاده از قدرت خود شروع به بهبود اوضاع می کند. لئو دوباره با اکیدنا روبرو می شود و از او می پرسد که چرا به دنیای انسان ها حمله کرده است. ماجرای غیرمنتظره ای بود...!
شویچی کامیتا یک پسر دبیرستانیه که دید روشنی از آینده خودش نداره و میخواد تلاش کنه تا بتونه به زندگیش جهت بده. رابطه اون با دخترا هم زیاد تعریفی نداره و باهاشون کم حرف میزنه و حتی یکی از اونها اونو دست میندازه و مرتب ایستگاش رو میگیره….
یوری هانجو 16 ساله بعد از دیدن مردی که با تبر، سرش باز شده بود، با ترس و سردرگمی در حالی که داره از قاتل نقابدار فرار میکنه، متوجه میشه توی یه خونه متروکه گیر افتاده که هر کدوم از در ها، به طور عجیبی قفل شده.درحالی که ناامیدانه دنبال راه فرار میگرده، به پشت بوم فرار میکنه ولی دنیایی روبروش قرار میگیره که هیچ نشونهای از زندگی توش وجود نداره و توسط ساختمون های بلند احاطه شده. هنگامی که تو ناامیدی غرق شده بود، متوجه میشه برادرش هم توی این مکان عجیب و غریبه. یوری مصمم میشه تا برادرش رو پیدا کنه و فرار کنه. هر چند، به زودی متوجه میشه که نقابدار های بیشتری...
شیباتا گنزو که یه کشتی گیر حرفه ای و علاقمند به حیواناته، خیلی ناگهانی به دنیای دیگه ای احضار میشه. اونجا یه پرنسس به استقبالش میره و ازش میخواد تا اونا رو از دست هیولاهای شیطانی که توی اون دنیا هرج و مرج ایجاد کردن خلاص کنه. گنزو با این درخواست حسابی از کوره در میره و با یه اشکل گربه جانانه حساب پرنسس رو میرسه. دست آخر هم وقتی میفهمه که دیگه هیچ وقت نمیتونه به زمین برگرده، تصمیم میگیره که توی اون دنیا بمونه و یه فروشگاه "هیولای خانگی" باز کنه!!
داستان در جهانی موازی stay night اتفاق میافتد. جایی که بعد از جنگ سوم جام مقدس، جام مقدس بزرگتر دزدیده میشود. در حوالی سال های 2000، زمانی که جنگ پنجم قرار بود اتفاق بیوفتد، گروه جادوگری، Yggdmillennia استقلال خود از انجمن جادوگران و در اختیار داشتن جام مقدس را اعلام میکنند. انجمن 5 ماجی را برای مبارزه میفرستد اما همه توسط لنسر سیاه نابود میشوند. تنها کسی که زنده میماند، سیستم مخفی 14 سرونتی را فعال میکند و بدین ترتیب 14 سرونت احضار میشوند.