چاندرا بوس برای تماشای تلویزیون به خانه دوست نزدیکش یاتیندران میرود. روزی اختلاف کوچکی بین آنها پیش میآید و چاندرا با قسم خوردن که یک تلویزیون رنگی خریداری میکند، از خانه میزند بیرون . او برای به دست آوردن تلویزیون به راههای ناامیدانه متوسل میشود و در مشکلات زیادی گیر میافتد...
این داستان درباره یک مرد جوان است که برای ورود به صنعت سینما و مقابله با کلیشههای رایج در این حوزه، سختیهای زیادی را متحمل میشود و برای رسیدن به هدفش تلاش میکند.