میو که در خانواده ای اصیل به دنیا آمده، توسط نامادری بدسرپرست خود بزرگ می شود و با کیوکا ازدواج می کند، سربازی که نامزدهای قبلی او در عرض سه روز پس از نامزدی خود بی احساس بودند. با وجود اینکه هیچ خانه ای برای بازگشت به آن وجود ندارد، میو به آرامی شروع به باز کردن قلب خود به روی شوهر سرد و رنگ پریده اش می کند، علیرغم معرفی دشوار آنها... این ممکن است شانس او برای یافتن عشق و خوشبختی واقعی باشد.