دوستان دوران کودکی کوبی و آوا فقط در تعطیلات تابستانی یکدیگر را می بینند. با گذشت زمان، شخصیت ها نسبت به یکدیگر احساساتی پیدا می کنند، اما داشتن یک رابطه از راه دور یک چالش بزرگ برای هر دو است...
یک نگهبان زن، شیفتهٔ یکی از ساکنان مجتمع میشود. او برای نجات جان معشوق خود، جانش را به خطر میاندازد و این اتفاق، رابطهٔ آنها را دگرگون میکند. پایان این داستان عاشقانه، نامعلوم است.
هر جمعه، ابیگیل از نظر مذهبی با مادام لولا، یک فالگیر مشورت می کند. بانوی پیر باهوش از تسلط شدید ابیگیل بر خرافات استفاده می کند و نشانه هایی درباره مرد مناسب برای او می دهد.