داستان دربارهی معلمی بازنشسته و مهندسی است که همسرش را از دست داده است. این دو در مواجهه با حس تنهایی و قضاوتهای اجتماعی، رابطهی دوستانهی غیرمنتظرهای را آغاز میکنند.
عشق جاودان مری به جان، با گذر زمان و تغییر اولویتهای جان، رنگ غم به خود میگیرد. تصادفی ناگوار، جان مری را میگیرد. اما امیدی دوباره، فرصتی برای بازگشت به گذشته و جبران اشتباهات به جان میدهد.
یک نگهبان زن، شیفتهٔ یکی از ساکنان مجتمع میشود. او برای نجات جان معشوق خود، جانش را به خطر میاندازد و این اتفاق، رابطهٔ آنها را دگرگون میکند. پایان این داستان عاشقانه، نامعلوم است.