در شب هالووین، قاتل شناختهشدهای به نام بِنی موفق به فرار از آسایشگاه میشود. او با پوشیدن ماسک مترسک، شهر سیاتل در دهه ۱۹۸۰ را غرق در خون و وحشت میکند و در این میان، یک زن جوان را به عنوان هدف اصلی خود انتخاب کرده است.
راسل مارش، ناخدای کشتی، 93 سال تحت تسلط موجودی اهریمنی بود و برای فرقهای گناهکار، جنایات هولناکی مرتکب شد. او که اکنون رهایی یافته، در پی سفر به گذشته است تا تاریکی اعمالش را پاک کند، اما فرقه در پی نابودی اوست.
قاتل نقابداری ملقب به «فلجکننده»، همه اطرافیان کلیمنتین کارتر، زن حساس، را به طرز وحشیانهای به قتل میرساند. آیا اندرو لوبیتز روانی مرده دوباره از قبر برگشته است ؟ یک قاتل تقلیدی یا یک وحشت غیرقابل تصور؟ کلیمنتین باید از توانایی پیشگوئی خود استفاده کند تا یک قدم جلوتر از تیغه قاتل باشد و معما را حل کند...