Chishû Ryû

داستان فیلم در مورد زن و شوهری است که سعی می کنند با وجود رابطه سردشان در کنار هم بمانند، در حالی که مرد بطور پنهانی با زنی دیگر رابطه دارد...

ماچیکو اجازه دیدن هاروکی را ندارد. آنها در نهایت دوباره همدیگر را می بینند، اما هاروکی به اروپا می رود...

دو نفر دوباره در هوکایدو ملاقات می کنند تا از هم جدا شوند...

زوجى پير ( ريو و هيگاشياما ) به توكيو مى‏ آيند تا از پسر پزشك‏شان « يامامورا » و دخترى ( سوگيمورا ) كه صاحب آرايشگاه است ديدن كنند . آنان به قدرى گرفتارند كه نمى‏ توانند به پدر و مادر خود رسيدگى كنند . تنها كسى كه در توكيو وقت خود را صرف رسيدگى به زوج پير مى‏ كند ، بيوه‏ ى پسر در جنگ كشته‏ شده‏ شان ( هارا ) است...

داستان دو فرد به نام هاب ماچیکو و هاروکی که اجازه ملاقات ندارند. اما وقتی بالاخره یکدیگر را به صورت اتفاقی پیدا کردند، هاروکی باید برای همیشه اروپا را ترک کند...

خانواده کامیا در تلاشند تا انجمن ماهیگیری در شهر را از ورشکستی نجات دهند...

وقتی خانواده ای به دلیل جنگ مجبور به نقل مکان می شود ، توسط جامعه جدید خود طرد می شوند...

چیکاوا زنی است که همسرش کوریا را ترک میکند چون او مردی تابع مقررات و روابط اجتماعی است و ....

"ستسوکو" از زندگی با "میمورا"، مهندسی بیکار و دائم الخمر میباشد راضی نیست. او همیشه عاشق "هیروشی" بوده اما بعد از اینکه "هیروشی" راهی فرانسه می شود، عشقشان برای همیشه فراموش می شود. اکنون او بازگشته و...

"نوریکو" زنی بیست و هفت ساله است که به همراه پدر خود زندگی می کند.همه از او می خواهند که به فکر ازدواج خود باشد اما او می خواهد از پدر پیر خود مراقبت کند و...

پسر جوانی دنبال خانه تاشیرو به مجتمع مسکونی اجاره ای خود در حومه توکیو می رود ، پسری که به طریقی و در جایی در کودان از پدر نجار خود جدا شده است. تنها چیزی که تاشیرو می داند این است که پسر و پدرش آن روز صبح از چیگازاکی به شهر آمدند. علی رغم این که تاشیرو می خواهد بچه را خانه نگه دارد تا زمانی که آنها تصمیم بگیرند که چه کاری را به طور دائمی انجام دهند...

"شوهی هوریکاوا"، یک معلم فقیر، تلاش می کند پسرش "روهی" را بدون پول و هیچ چشم اندازی برای آینده اش بزرگ کند و...

دو برادر کوچک رهبر گروه بچه های محله می شوند.پدر آنها کارمندی است که قصد دارد با رشوه دادن به رئیسش پیشرفت کند.وقتی پسران به همراه خانواده با خانه رئیس می روند متوجه می شوند پدرش برای راضی کردن رئیسش خود را احمق جلوه داده و...