تلاش داکوتا برای فرار از دردسر، او و لیام را به یک ماجراجویی فراری سوق میدهد و زندگی عادی را پشت سر میگذارد. چیزی که به عنوان جستجوی آزادی آغاز میشود، به جستجوی عشق، هویت و ناشناختهها تبدیل میشود.
ولت، که شدیدا مضطرب است، سفری ناامیدانه را در پورتلند، مین آغاز میکند تا سگ دزدیدهشدهاش را قبل از بازگشت دوست دخترش از سفر کاری پیدا کند، وگرنه خطر از دست دادن هر دوی آنها را تهدید میکند.
در شهر سیلورکریک، یک موجود ماورایی به افرادی که خیانت میکنند، آسیب میرساند. گروهی از دوستان از جمله مایو و چارلی تصمیم میگیرند تا با هم جلوی این موجود را بگیرند.
نبراسکا سیتی، 1991. دو دوست صمیمی فرصتی برای اداره بوفه استخر شنا پیدا میکنند. این بوفه بعداً به محلی ایدهآل برای گریز، تفریح، کشف شخصی و عاشقانه تبدیل میشود.