مردی درمانده که مشتاق است حلقه نامزدی نامزدش را پس بگیرد، تصمیم میگیرد تختشان را بفروشد؛ اما متوجه میشود که این تخت به صحنهای برای دیدارهای پرشور، آرزوهای ممنوعه، و زندگی درهمتنیدهی عشاق گرفتار بین عشق، شهوت و بقا تبدیل شده است.
آیرین و آنیا در زندگی خود همه چیز دارند، به جز فرزند. با ورود ناگهانی مردی از گذشته آنیا، طرح آنها برای تشکیل خانواده به مسیری غیرمنتظره کشیده میشود. این اتفاق، آنها را وارد یک رابطه سه نفره پر از شور، پیچیدگی و تصمیمگیریهای دشوار میکند.
مدیر جذاب ه.م.ج.ن.س.گ.ر.ا به کارمند بیتجربهاش علاقهمند میشود. این دو به تدریج رابطهای را تجربه میکنند که حدود و حریمها را از بین میبرد و در نتیجه، هر دو از نظر عاطفی به یکدیگر وابسته میشوند.
طلا پس از ماه ها ناپدید شدن دوباره ظاهر می شود. ماشین او در منطقه ای دورافتاده خراب می شود. او در خانه ای با افراد عجیب و غریب آشنا می شود. وقتی در ماشینش از خواب بیدار می شود، می پرسد که آیا این رویا بوده یا واقعیت.
دو غریبه از طریق یک برنامه اشتراکگذاری سواری با هم آشنا میشوند و متوجه میشوند که بیشتر از آنچه انتظار میرود، به اشتراک میگذارند. هر دو با داشتن مشکلاتی در زندگی زناشویی مربوطه، در کنار یکدیگر آرامش پیدا می کنند.