در چهاردهم ژوئیه 1789، در حالیکه جشن ازدواج خواهر بزرگتر و ساده لوح کارولین، لوئیز، با اشراف زاده ای ثروتمند برگزار می شود، کارولین شانزده ساله عاشق جوانی خوش سیما و رها از قیدوبند می شود. اما گاستون به ازدواج فکر نمی کند و کارولین از روی لج با سیاستمداری به نام ژرژ برتیر ازدواج می کند. دو سال بعد، او دوباره گاستون را می بیند و عشق دوباره شعله ور می شود...
لورسات وکیلی است که با دخترش نیکول زندگی می کند. او که حدود 20 سال پیش توسط همسرش رها شده بود، در اعتیاد به الکل فرو رفته است. روزی جسد یک غریبه در اتاق زیر شیروانی محل سکونتش کشف می شود...
« فرانسوا » ( گابن ) ، کارگر ریخته گرى به « کلارا » ( آرلتى ) دل مىبندد و « والنتن » ( برى ) را که ادعا مىکرده پدر او است ( اما در واقع عامل فساد و بدبختى افراد بسیارى بوده ) مىکشد.
پنج کارگر بیکار با قرعه کشی ملی 100000 فرانک برنده می شوند. آنها به جای تقسیم پول، خرابه ای می خرند و کافه ای در فضای باز می سازند. اما مشکلاتی پیش می آید که گروه دوستانه آنها را از هم جدا کند...