لیوبا پس از فرار از همسرش، در یک خلوتگاه مرموز با دوستانش درگیر آیینهایی سورئال و کشف رازهای تاریک میشود که او را در برابر دو راهی وحشتناکی قرار میدهد: فرار یا پذیرش سرنوشتی شوم.
لیوبا از شوهر بدرفتارش فرار کرده و به خلوتگاهی مرموز میرود. مواجهه با آیینها و کابوسهای عجیب، رازهایی را آشکار میکند و او باید بین فرار یا پذیرش سرنوشتی دهشتناک یکی را انتخاب کند.
نیکیتا، مأمور سابق اسپتسناز، برای تصرف یک کارخانه توسط کارفرمایش، نیروی امنیتی آن را خنثی میکند. اما متوجه میشود کارخانه متعلق به یک جنگسالار خطرناک است.