در اواخر قرن نوزدهم قایقی مهاجران سوئدی را به سمت جزیره ای در دانمارک می برد. "لس" و پسرش"پله" برای یافتن کار به دانمارک می روند. آنها کاری در مزرعه پیدا می کنند اما در بدترین شرایط رفاهی قرار دارند. اما هیچکدام از آنها حاضر نیستند دست از رویای خود مبنی بر بدست آوردن یک زندگی خوب دست بکشند...
بنی و آرنولد، پس از بیرون رانده شدن از ساختمانی در کپنهاگ، در یک کارخانه متروکه کمونی تشکیل میدهند. اما ورود سیاستمداران، سرمایهداران و یک باند تبهکار به این ماجرا، آرامش کمون را بر هم میزند.
زمانی که خواهرش در دانمارک به جرم قتل دستگیر میشود، پلیس آمریکایی مایک برنت به پلیس دانمارک در این پرونده کمک میکند و با یک باند جعل ارز مواجه میشود.