داستان این فیلم درباره یک ملکه ی جوان است که با یک پادشاه دیوانه ازودواج کرده، او عاشق پزشکش میشود و آن دو با هم انقلابی که باعث تغییر کشور میشود را برپا می کنند...
سه جهانگرد در جست و جوي هيجان و ماجرا، صحبت شهرکي در اسلواکي را مي شنوند که جمعيت مذکرش به خاطر جنگ داخلي کاهش يافته و تصميم مي گيرند به آن شهرک پرت و ناآشنا بروند...
در جریان جنگ جهانی دوم، ̎کشیش آبه هانری کرمر̎ (ماتیس)، پس از گذراندن دورانی جهنمی در اردوگاه اسیران جنگی داخائو همراه با سایر کشیشهای کاتولیک، نُه روز مرخصی میگیرد تا بتواند در مراسم خاکسپاری و ترحیم مادرش شرکت کند. در همان زمان، ̎سروان گبهارت̎ (ویل) افسر گشتاپو سعی میکند ̎هانری̎ را ـ که در یک خانوادهٔ ثروتمند و بانفوذ لوکزامبورگی به دنیا آمده ـ راضی کند تا اسقفِ محلی را از مقاومت در برابر آلمانیها بازدارد و به علاوه نامهای از طرف کلیسای کاتولیکِ لوکزامبورگ به واتیکان بنویسد و پاپ را راضی کند تا از ̎هیتلر̎ و رژیم نازی حمایت کند. ̎هانری̎ که در تنگنا گیر افتاده، خود و اسقف را زیر را سئوال میبرد که چه تصمیمی باید بگیرد…