نیویورک، اوایل دهه ی ۱۹۹۰٫ «فرانک پیرس» (کیج)، راننده ی آمبولانس شیفت شب در آستانه ی فروپاشی روانی است. «فرانک» همواره از این که موفق به نجات جان زن جوانی به نام «رز» نشده، احساس عذاب وجدان می کند. تا این که دل باخته ی «مری» (آرکت)، دختر سابقا معتاد «آقای برک» جانسن می شود. «آقای برک» مردی است که بر اثر سکته ی قلبی به حالت اغما رفته و «فرانک» او را به بیمارستان رسانده است….
«ژنرال پرز» (هدايا)، فرمانده فضاپيماي «اوريگا»، باکمک هفت افسر دانشمند و چهل و دو خدمه در پي استفاده از «بيگانه» هاست. «الن ريپلي» (ويور) دويست سال پيش با فداکردن جان خود جلوي تکثير «بيگانه» ها را گرفته است، اما حالا در اوريگا از طريق نمونه هاي خوني که از او باقي مانده، شبيه سازي مي شود تا به يک «ملکه ي بيگانه» دست رسي پيدا کنند.