پس از پایان ازدواج ،دیوید سفرکاری خودش رو کنسل میکنه تا برای همسرش وقت بیشتری بگذارد . وقتی که هواپیماها به طرز مشکوکی سقوط میکنند و برج های مخابراتی دچار اختلال میشوند ، اون خودش رو به دام افتاده پیدا میکنه . زمین درحال سقوط بوسیله تهاجم بیگانه هاست . دیوید برای برگردوندن شرایط قبل از ترک خانه دست به مبارزه میزند.
داستان در مورد دختر نوجوانی به نام "جیمی کلی" است در یک مدرسه راهنمایی درس می خواند و می خواهد به همراه بهترین دوستش، "ایزابلا" کمک کند و از دست دشمن خود آنجلینا رها شود و به پسر رویاهای خود، "هادسون" برسد و...