در پى حمله ى «گاریبالدى» به سیسیل، شاهزاده ى سالینا، «دون فابریتسیو» (لنکستر)، می پذیرد که برادرزاده ى محبوبش «تانکردى» (دلون) به ارتش «گاریبالدى» بپیوندد. در سفر هر ساله ى شاهزاده و خانوادهاش به ییلاق، «تانکردى» هم به آنان میپیوندد و دل به «آنجلیکا» (کاردیناله)، دختر «دون کالوگرو» (استوپا) میبندد…
هری جوان عاشق است و می خواهد با یک هنرپیشه ازدواج کند که باعث نارضایتی خانواده اش شده است. هری فکر می کند که اسقف آرمسترانگ از عشق چیزی نمی داند، بنابراین آرمسترانگ داستان ریتا و خودش را برای او تعریف می کند....
پرتره ای پر زرق و برق از اغواگر معروف که توسط باریتون سابق اپرای مسکو دیده می شود که پس از یک تصادف صوتی، به آلمان و سپس فرانسه می رود تا خود را وقف سینما کند...