"ويل کين"، پنجاه ساله و ثروتمند، قابليت بسياري در جلب توجه زنان دارد، اما نمي تواند رابطه اي طولاني مدت با آنان داشته باشد. تا اين که يک روز به طور اتقافي"شارلوت فيلدينگ"، دختري جوان و مليح را مي بيند و خيلي زود با هم رابطه برقرار مي کنند...
«پل هکت» (دان) یک شب محیط امن آپارتمانش را در منهتن ترک می کند و برای ملاقات با دختری به نام «مارسی» (آرکت) به محله های پایین شهر نیویورک می رود. در طول شب مجموعه ای از حادثه های عجیب و غیر مترقبه به او ثابت می کند که بهتر بود و در خانه اش می ماند و تلویزیون تماشا می کرد.