«عيساي ناصري» (دافو) نجاري سخت کوش است. درد و رنج انسان ها و يوغ اسارتي که بر گردن آنان است، او را بر مي انگيزد تا خانه و خانواده اش را ترک کند و چشم بر شادي هاي کوچک و بزرگ ببندد و رسالت الهي خود را آغاز کند...
«پل هکت» (دان) یک شب محیط امن آپارتمانش را در منهتن ترک می کند و برای ملاقات با دختری به نام «مارسی» (آرکت) به محله های پایین شهر نیویورک می رود. در طول شب مجموعه ای از حادثه های عجیب و غیر مترقبه به او ثابت می کند که بهتر بود و در خانه اش می ماند و تلویزیون تماشا می کرد.
دوران بحران بزرگ اقتصادی در امریکا. آوازخوانی محلی به نام «رد استووال» (کلینت ایست وود) که الکی شده، در مزرعه ی خواهرش «امی» (بلوم) زندگی می کند. پسر کوچک خانواده – «ویت» (کایل ایست وود) – شیفته ی دایی خود است. «رد» که می خواهد در آزمون سالانه ی گراند اولد اپری نشویل شرکت کند، به «ویت» می گوید که اگر بخواهد می تواند او را هم راهی کند.
یک غریبه هفت تیر کش ( ایستوود ) به شهر کوچکی به نام لاگو می آید و استخدام شده است تا مردم شهر را بر علیه 3 تبهکاری که در راه رسیدن به شهر هستند متحد کند...
"هری کالینگز" پس از مدتی به مزرعه خود بازمی گردد.همسرش که دیگر علاقه ای به او ندارد با اکراه به او اجازه ماندن داده و پس از مدتی باور می کند ممکن است او تغییر کرده باشد.اما به سرعت موقعیتی پیش می آید که "هری" را مجبور به گرفتن تصمیم سختی می کند...
داستانِ این سریال مربوط به پزشک زنی با نام مایکلا کوئین است که نقش آن را جین سیمور بازی میکند. مایکلا پس از گرفتن تحصیلات پزشکی در بوستون به دهکدهای در کلورادو میرود و در آنجا به معالجه بیماران میپردازد در همین حین با خانوادهای صمیمی میشود پس از مدتی مادر آن خانواده بر اثر بیماری در معرض مرگ قرار میگیرد و در اواخر عمرش سه فرزندش را به مایکلا می سپارد تا از آنها مراقبت کند.