گروهی از نوجوانان برای گذراندن تعطیلات به یک ویلای ییلاقی در حومه شهر میروند. اما این سفر تفریحی زمانی به یک کابوس وحشتناک تبدیل میشود که یک مرد نقابدار به طرز وحشیانهای آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدهد...
زن جوانی پس از رها شدن در قبرستانی که در پارچهای با نمادهای شیطانی پیچیده شده بود، سعی میکند ریشههای خود را پیدا کند، اما وقتی به پاسخها نزدیکتر میشود، یک روح بدخواه به او میگوید که آنجا را ترک کند...
دو سال پیش، ویلیام لنگستون اشتباهی مرتکب شد که بر روند زندگی او تأثیر گذاشت. اکنون، با وجود یک قاتل در شهر خود و حلقه دوستانش که یکی یکی از بین می روند، ویلیام با بزرگترین ترس های خود و همچنین مرگ و میر خود روبرو می شود...
چهار دوست که در یک اتاق فرار در لس آنجلس شرکت دارند، خود را با یک قاتل شیطانی می بینند . آنها برای فرار از آن کمتر از یک ساعت وقت دارند که پازل مورد نیاز برای فرار از اتاق را حل کنند ...
پانزده سال پیش، دو دختر نوجوان در اردوگاهی به قتل رسیدند. قتل آنها توسط حیوانها گمانه زنی شد و قاتل آنها هرگز پیدا نشد اما چیزی وحشتناک هنوز در آن جنگل ها منتظر است ...
فلیکس گریستون پس از بازنشستگی زودرس، یک عینک عجیب میخرد که با زدن آن دختری را مشاهده میکند که به مرور عاشقش شده و این اتفاق به ضرر رابطه او با همسر و دخترش است.