یک روزنامهنگار که در زمینه روابط عاشقانه مقاله مینویسد و شغلش را در خطر میبیند، با یک معرف ازدواج (که خودش ادعای این کار را دارد) شرطی میبندد. آن شخص مدعی است که میتواند شریک ایدهآل و مناسب او را پیدا کند.
یک مقاله نویس عاشقانه فکر می کند که زندگی عاشقانه اش را مشخص کرده است، تا زمانی که دوست قدیمی اش از او جدا می شود. در همان زمان، سردبیر او نویسنده جدیدی را برای همکاری در ستون او استخدام می کند و با برخورد آنها عشق بینشان شروع می شود...
هریسون برک شغل خود را به عنوان تاجر در یک بانک سرمایه گذاری معتبر وال استریت از دست می دهد، او با والدینش به خانه باز می گردد و در نهایت ساکن می شود، در تجارت کامیون بستنی پدرش کار می کند و خانه را دوباره کشف می کند...
ژولیت برای کسب ارتقا، به همراه توم، صاحب یک مغازه شمع، اقدام به تولید شمعهای کریسمس کردند. توم در ابتدا به این پیشنهاد علاقهای نداشت، اما وقتی متوجه شد که پول حاصل از فروش این شمعها میتواند آرزوی کریسمس دخترش را برآورده کند، موافقت کرد.