"دمین" با مادر پزشک اش "ماریان" زندگی میکند و پدرش در ارتش مشغول به خدمت است. "دمین" با پسری بنام "توماس" مشکل دارد که اتفاقاً بیمار مادرش است. تا اینکه یک روز مادر "دمین" از "توماس" دعوت می کند که پیش آنها بیاید و با آنها زندگی کند...
ویکتوریا در هشت سالگی یک شب را در خانه یک خانواده ثروتمند سفیدپوست می گذراند. سال ها بعد، او دوباره با آنها روبرو می شود و زندگی او برای همیشه تغییر می کند...
در سن 20 سالگی، مارتین خانهاش را ترک کرده و به پاریس میرود، جایی که او خوشبختانه تبدیل به یک مدل میشود. او با الیس دوست برادرش آشنا شده و عاشق او میشود. آنها...