داستان فیلم درباره پسر بچه ای هست که توسط یک راهب بودایی در یک معبد، منزوی بزرگ شده و...
«فارست گامپ» (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود...
داستان که در سال 1976 تا 1994 اتفاق میافتد، درباره دوستی یک دختر کوچولوی 8 ساله و مرد یهودی 44 ساله است که در نیویورک زندگی میکند. داستان بیشتر حول زندگی این دو نفر است ، از وقتی دخترک 8 ساله است تا وقتی 26 ساله شود و نامه هایی که بین این دو نفر رد و بدل میشود. این انیمیشن بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است...
داستان فیلم از یکی از روزهای پایانی فیلم، روز 488 شروع می شود و یکباره همه چیز به روز اول بازمی گردد. داستان اصلی از تاریخ 8 ژانویه هنگامی که تام هانسن (جوزف گوردون لویت) با سامر فین (زو دشانل)، دستیار جدید رئیسش در دفتر دیدار میکند شروع میشود. تام به عنوان یک معمار آموزش دیده، اما به عنوان یک نویسنده در شرکت کارت پستال لس آنجلس کار میکند. پس از یک شب رقص و موسیقی که تام همراه با دوستش مکنزی و سامر سپری میکند، مکنزی در حالی که مست است اذعان می کند که تام به سامر علاقهمند است. سامر و تام شروع به آغاز دوستی میکنند، اما سامر به عشق حقیقی اعتقاد ندارد و به تام میگوید که هیچ وقت نمی خواهد دوست پسر داشته باشد…
ترمپ ( چارلی چاپلین ) برای پیدا کردن طلا به کلوندیک می رود ولی چیزای زیادی می بیند که …
دو جوان به نامهاى « شا » ( دال ) و « فیلیپ » ( گرینجر ) ، با این طرز فکر که « انسان برتر » نیازى به رعایت اصول اخلاقى در جامعه ندارد ، یکى از دوستانشان ، « دیوید کنتلى » ( هوگان ) را با طنابى خفه می کنند .
« چارلى » ولگرد ( چاپلین ) که پلیس او را با خلافکارى اشتباه گرفته است، به سیرکى پناه مىآورد و به عنوان دلقک استخدام مىشود، و چیزى نگذشته که به نادخترى صاحب سیرک ( کندى ) دل می بندد …
این فیلم به زندگی تلخ جوزف مریک پرداخته و زندگی سخت این مرد انگلیسی را به تصویر می کشد. جوزف مریک در انگلستان بدنیا آمد چند سال اول زندگی او مثل دیگر بچه ها سپری شد اما پس از این دوره کوتاه بود که بیماری عجیبی به جانش افتاد، پوستش ضخیم تر و ناصاف شد و برآمدگی هایی بر روی بدنش ایجاد شد، در این زمان خانواده و اطرافیان او را ترد کردند و جوزف به مرد فیل نما معروف شد...
مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) با اصرار فراوان فرانکی دان (کلینت ایستوود) مربیای که بوکسرهای موفقی را معرفی کرده است متقاعد میکند تا به او شیوهٔ مسابقه را بیاموزد و او را نیز تبدیل به یک قهرمان کند. مگی آنقدر سخت تمرین میکند که راهی مسابقه قهرمانی جهان میشود. رقیب او یک بوکسور است که مقام کثیفترین بوکسور را دارد هم از نظر ورزشی و هم از نظر اخلاقی. مگی در مسابقه با او برنده میشود. اما رقیب او عصبانی شده و …
باكستر « ( لمون )، كارمند دون پايه ى يك شركت بزرگ بيمه در نيويورك است. او آرام آرام، در مى يابد كه اگر كليد آپارتمانش را در اختيار بعضى از رؤسا، براى رابطه هاى مخفى با محبوبه هاى شان بگذارد در كارش ترقى خواهد كرد. تا اين كه خودش به طعمه ى رئيس بزرگ دل مى بازد.