دو زن جوان آمریکایی به اسامی «ویکی» (ربکا هال) و «کریستینا» (اسکارلت جوهانسن) برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون در کشور اسپانیا می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیر رمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم «جوان آنتونیو» (خاویر باردم) آشنا می شوند که هنوز با همسر سابقش «ماریا» (پنلوپ کروز) ارتباط دارد. کریستینا در اولین برخورد تحت تاثیر جذابیت جوان قرار می گیرد...
پسر بچه اي در يکي از مناطق روستايي فرانسه با مادر بزرگش، «مادام سوزا» زندگي مي کند. «مادام سوزا» براي او دوچرخه اي مي خرد و تشويقش مي کند در مسابقات دوچرخه سواري دور فرانسه شرکت کند و برنده شود. اما گروهي گنگستر مافيايي پسر جوان را مي ربايند و به شهر بزرگ بل ويل مي برند تا از او به خاطر مهارت هايش در دوچرخه سواري، در يک قماربازي پيچيده استفاده شود.
«وارن اشميت» (نيکلسن)، در شصت و شش سالگي، پس از سال ها کار بيمه، تازه بازنشسته شده ولي رفته رفته به اين نتيجه مي رسد که دوران بازنشستگي، آن دوران ايده آلي نيست که فکرش را مي کرده است...
مایک بدل کار ، قاتلی سریالی است که کارش تعقیب و کشتن دختران جوان است. او این کار را نه با وسایل معمولی ، بلکه به وسیله اتومبیل خود که نام ضد مرگ به آن داده ، انجام می دهد اما ...
«رابی» ( رنو ) بعد از اینکه اشیایی که سرقت کرده را مخفی می کند، دستگیر شده و به زندان می افتد. او در زندان با مردی درشت اندام بنام «کوئنتین» ( دپاردیو ) آشنا می شود. آن دو مدتی بعد موفق به فرار از زندان می شوند و ...
ساندرا، مادر جوان بلژیکی، در می یابد که همکاران خود را برای یک جایزه مهم پرداخت تصمیم گرفتند، در ازای اخراج او. او فقط یک آخر هفته برای متقاعد کردن همکاران خود را به رها کردن پاداش خود را به طوری که او می تواند کار خود را نگه دارید.
«جادي» (ويتاکر)، سرباز سياه پوست انگليسي را اعضاي ارتش آزاديبخش ايرلند مي ربايند و محکوم به اعدام مي کنند. «فرگوسن» (ري)، مأمور اجراي حکم، عامدانه به «جادي» مهلت فرار مي دهد. با اين همه «جادي» برحسب تصادف کشته مي شود. حالا «فرگوس» به لندن مي رود و سراغ «ديل» (ديويدسن)، دوست «جادي» را مي گيرد...
«هورتنس» (باپتيست)، زني است سياه پوست که پس از مردان والدين صوري اش، دنبال والدين واقعي خويش مي گردد و در مي يابد مادرش زني سفيد پوست و پا به سن گذاشته به نام «سينتيا» (بلتين) است که با دختر ناسازگارش، «راکسان» (راشبروک) روزگار مي گذراند و «هورتنس» را- که ثمره ي رابطه اي نامشروع است - در همان نوزادي سر راه گذاشته است...
داستان فیلم درباره ی بازیگری افول کرده به نام ریگن است که سابقاً نقش اَبَرقهرمانی به نام “مرد پرنده” را ایفا می کرده و شهرت و محبوبیت بسیاری داشته است. اما اکنون با فراموشی این فیلم ، زندگی هنری او نیز افول کرده و کمتر فردی است که به مانند گذشته به او بها دهد. از این رو ریگن قصد دارد با اجرای نمایشی بار دیگر در کانون توجه قرار بگیرد. اما…
شهري در دنياي آينده اي تاريک و آشفته. قصابي (دريفوس) با کشتن شاگردانش و فروش گوشت آنان به مشتريان تأمين معاش مي کند. «لوييزون» (پينون)، دلقک بي کار که تازه استخدام شده، قرار است قرباني جديد او باشد. اما «ژولي» (دونياک)، دختر قصاب به «لوييزون» دل مي بندد و او را از خطر آگاه مي کند.