گروهی از گانگسترها با وجود جنایات اخیرشان در شکنجه پناهجویان، قلب خبرنگاران آلمانی را به دست می آورند. چندین سیاستمدار سعی می کنند از جنایات این گروه سوء استفاده کنند در حالی که گانگسترها محبوب هستند...
آلمان، سال 1945، با پايان جنگ جهاني دوم، «لئوپولد کسلر» (بار)، جوان آلماني تبار، از امريکا به زادگاه اجدادي خود باز مي گردد. عموي «لئو» (ياگارت)، او را به عنوان مأمور قطار به کار مي گمارد و خيلي زود «لئو» با «کاتارينا» (سوکووا)، دختر رئيس راه آهن، آشنا مي شود و ازدواج مي کند. در حالي که پس از چندي نازي هاي متعصب، که کماکان به خرابکاري ادامه مي دهند، از «لئو» مي خواهند تا با جاسازي بمبي در قطار، آن را منفجر کند...
پسر جوانی در رختخواب دراز کشیده و برای مادرش فریاد می زند، اما مامان در حال انجام تمرینات نظامی است. مردم از زیرزمینهای تاریک به سمت رعد و برق هواپیماهای بمبافکن و موسیقی جاز سرحال و شاداب فرار میکنند...