داریا پس از اولین ملاقات با مارک ناپدید میشود و او در یک بیمارستان روانی پیدا میشود. مارک مظنون است که شرکتهای دارویی قدرتمندی در این ماجرا دخیل باشند، اما حقیقت میتواند بسیار هولناکتر از تصورات او باشد.
"کوپفرکینگل" از کار خود در کوره های جسدسوزی در چکاسلواکی لذت می برد.او خواندن کتابهای تبتی در مورد مرگ را دوست داشته و از باوری که سوزاندن جسد می تواند عذاب را تسکین دهد حمایت می کند.او را "رنکه" که در جنگ جهانی اول برای اتریش جنگیده برخورد می کند و...