جاک لدرو که در سال 1940 به عنوان گمشده گزارش شده بود، با نام مارتین اشمیت به استراسبورگ بازگشته است. او همسر خود ژنوویو را پیدا میکند، اما او دوباره ازدواج کرده و به عنوان رئیس شرکت حمل و نقل او را به دست گرفته است. او و همسرش هر کاری را انجام میدهند تا از جاک خلاص شوند و شرکت او را نگه دارند...
در شهر کوچکی از فرانسه اشغالی در سال 1941،افسر آلمانی "ورنر ون ابرنک" در خانه دایی و خواهر زاده اش ساکن می شود.آنها از حرف زدن با او امتناع می کنند اما هر شب "ورنر" در کنار آتش خود را گرم کرده و با آنها درباره کشورش،موسیقی اش و نگاهش درباره رابطه دوستانه بین آلمان و فرانسه صحبت می کند.اما با بازدید از پاریس همه چیز برای او تغییر می کند...
هنگامی که یک فرمانده مقاومت و نیروهایش خود را به عنوان بیمار در بیمارستان مبدل می کنند، در میان کارکنان این سردرگمی ایجاد می شود که واقعاً چه کسی از یک بیماری واقعی رنج می برد...
در سالهاى اوج جنگ جهانى اول ، زندانيانى از كشورهاى مختلف متفق در بازداشتگاهى آلمانى به اسارت در آمدهاند. بعد از اینکه چندین مورد فرار اتفاق می افتد، زندانی ها را به یک قلعه خوفناک منتقل می کنند که به نظر می رسد فرار از آن غیر ممکن باشد...