"جو" پس از مرگ پدرش به غرب وحشی میرود تا تبدیل به یک مرد واقعی شود. او از اسلحه، دعوا و خشونت بیزار است و عاشق شعر خواندن است. همچنین دوچرخه را به اسب ترجیح می دهد. سه معلم او هرکاری میکنند نمی توانند آموزش های لازم برای جنگیدن و دفاع را به او یاد دهند، تا اینکه "جو" عاشق یک دامدار جوان می شود و بخاطر حسادت مردی مسلح بنام "مورتون" به عشق آنها، تصمیم میگیرد از خود دفاع کند...
دو برادر به قولی که هنگام مرگ پدرشان به او داده اند عمل کرده و تلاش می کنند تیدبل به قانونشکنانی موفق شوند. "بامبینو" تلاش می کند به "ترینیتی" جوانتر راه و روش زندگی را نشان دهد اما طبیعت و شخصیت آنها از این امر جلوگیری می کند و...